شعر زیبای یابن الزهرا
02 خرداد 1395 توسط اميني بيات
من کیم خار گلستان تو یابن الزهرا
زده ام دست به دامان تو یابن الزهرا
همچنان قطره که افتاده به دریای عظیم
گشته غرق یم احسان تو یابن الزهرا
سر به درگاه تو سودم زتو خواهم چشمی
که بود یکسره گریان تو یابن الزهرا
میزبان گشت تو را با دو لب تشنه ولی
خلق عالم شده مهمان تو یابن الزهرا
عشق و آزادی و ایثار و وفا گردیدند
چار کودک به دبستان تو یابن الزهرا
آب مینوشم و از سوز جگر می گویم
به فدای لب عطشان تو یابن الزهرا
به پریشانی ایام گرفتار شود
هردلی نیست پریشان تو یابن الزهرا